تاريخچه شازند

در حالی که با بودن مجتمع های بزرگ صنعتی در شازند همه این شهر ستان را شهرستانی تازه تاسیس می دانند اما این منطقه خاطرات خود را در کتاب مقدس اوستا جستجو می کند. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، در گذشته نه چندان دور شازند دهي بود كه به آن ” ادريس آباد“ مي گفتند و هم زمان با عبور راه آهن سراسري از كنار آن , شازند نامگذاري شد . در گذشته هاي دور , در نزديكي ادريس آباد شهري به نام كرج ابودلف وجود داشته كه جزء ايالات اصفهان بوده است . اين شهر با هجوم هاي متعدد و به مرور زمان تخريب و ويران شد که آثار آن در نزديكي آستانه هنوز هم باقي مانده است . "شازند" sha-zand نامی است مرکب از شا+زند، هر دو واژه کوتاه شده از شاه+زنده بوده، چنانچه که اصل و ريشه واژه "شاه" در سانسکريت "شاش" به معنی حکومت کردن است. تبديل "س" به "ه" در سانسکريت مشاهده شده است.مانند راس=راه. اين واژه در اوستابه معنی حکم راننده آمده است چنان چه واژه "خشتر" در اوستا به معنی شاه آمده است . فرهنگهای دیگر فارسی معانی ديگری نوشته اند. از جمله : بر هر چيزی که در بزرگی و خوبی به حسب صورت يا معنا از امثال خود ممتاز باشد . بخش دوم، نام "زند" می باشد که اين نام مخفف "زنده" می باشد . "زند" به زبان فارسی قديم به معنی "جان" می باشد که روح حيوانی است و از اين جهت است که ذی حيات را " زنده " خوانند. اين واژه در زبان پهلوی نيز به صورت زيندک (زنده) به معنی زنده و جاندار آمده است شواهد و دلايل نام گذاری شازند 1 کوه راسوند ،۲ - غار کيخسرو (غار شاهِ زنده)،۳ کوه شازند،4 چشمه شازه (آب سرچشمه بلاغ)،5 دشت گيتو (کزاز)،6 شهر شيز،7 درياچه قاسم آباد،8 ده چال آثار باستانی جزنق،10 گورهای واقع در گورزار. کوه راسوند در اوستا و اساطير ايران آمده است که دژ بهمن و آتشکده آذر گشسب در بالايی کوه "اسنوند" بوده است. واژه "اسنوند"با "راسوند" که نام رشته کوهی در شازند است قابل انطباق است.(درضمن تمامی محققين و ايران شناسان وجود آتشکده مذکور را در کنار شهر "شيز" تصديق کرده اند) شهر"شيز" در غرب کوه راسوند و کوه شاه زنده روستای است که اهالی منطقه به آن "شيز" گويند ، چنانچه آثار باستانی به جا مانده در روستای "جزنق" واقع در ابتدای دره"شرا" (چَرّا) گواهی است بر اين مدعا. شايان ذکر است که خانواده های زيادی در روستای خسبيجان واقع در دره ی شرا دارای فاميلی شازندی هستند . گواه ديگر آنکه بنا به اشاره "همدانی" در کتاب البلدان آتشکده آذرگشسب ابتدا در آذربايجان بوده و سپس به دستور انوشيروان به شيز اورده شده است . یکی از کوههای غربی شازند ، کوهی است که به "شاه زنده" معروف بوده(که از دلایل اصلی نام گذاری نام شازند است) و سبب این نام گذاری را باید درتاریخ اسطوره های ایران زمین جستجو کرد .آن جای که کیخسرو فرزند سیاووش و فرنگیس ، دختر افراسیاب تورانی، توسط "گیو" به ایران آورده می شود تا درد ایران را چاره کند . خلاصه داستان به قرار زیر است:

شبی سروش به خواب گودرز آمد و بدو گفت که چاره درد ایران در این است که کیخسرو پسر ساووش را به ایران آورده و جز گیو پسر تو ، کسی این کار را نتواند ساخت . گیو به امر پدرش گودرز رهسپار دیار توران شد ، پس از چندی کیخسرو را پیدا کرده با مادرش فرنگیس به ایران آورده و به شاهی گزید . کیخسرو در اوستا "کوی هوسروهَ" نام برده شده است ، وی پس از چندی دژ بهمن را که در دست دیوان بود گرفته و پس از ویرانی دژ ، آتشکده آذر گشسب را در آنجا بنا می کند . قابل ذکر است که کیخسرو در اوستا جای خاصی داشته و از جاویدانان محسوب می شود و در اساطير ایران باور بر آن است که کیخسرو زنده است و همراه "سوشیانت" (نجات دهنده، و موعود دین زرتشت که در آخر الزمان ظهور می کند) خواهد آمد . عاقبت کار کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی از دنیا دل سرد شد ، یک هفته به نماز و نیایش ایستاد و در روز هشتم، یلان و ناموران از او سبب دلتنگی و گوشه گیریش را پرسیدند . کیخسرو در پاسخ گفت: از کسی آزرده و یا دلتنگ نیست فقط او را آرزوی سفر اخروی است ، آنگاه کیخسرو سران و لشگریان را در دشتی گرد آورد ، هر یک را به بخشش و ارمغانی بنواخت و"لهراسپ" را جانشین خود خواند . پس از آن کیخسرو کسان خود را بدرود گفت به آهنگ سفر مینوی با "دستان" ،" رستم" ، "گودرز" ، "گیو" ، "بیژن" ، "گستهم" ، "فریبرز" و "توس" و صد هزار ایرانیان بدرود گفته و به آنان می گوید که برگردند ، اما توس ، گیو ، بیژن و فریبرز بر نگشتند و یک شبانه روز با کیخسرو رفتند و به چشمه ای رسیدند .(چشمه کنونی روستای حَک بنام بلاغ) شب را در آنجا ماندند ، کیخسرو به یاران خود گفت : فردا صبح کسی مرا نخواهد دید و شما هم اینجا نمانید ؛ زیرا که برف خواهد بارید و شما دچار خواهید شد . همراهان کیخسرو بخفتند و چون در بامداد بیدار شدند ، شاه را ندیدند .چندی پس او گشتند و از گردش بسیار خسته شده و دوباره به همان چشمه برگشتند و گمان نمی کردند که در هوای خوش ، برف نابهنگام آنان را دچار سازد ، در آنجا چیزی خورده به خواب رفتند ، ناگهان باد و دمه برخاست و چندان برفی بارید که همه را هلاک کرد . در کتاب شهرهای ایران در دوره پارتيان آمده است : که کیخسرو به تنهایی از کوه بالا رفت و کنار چشمه ای فرو آمد . فرشته ای بر او نمایان شد ، کیخسرو از شدت هراس بی هوش گشت با کمک آب چشمه که بر سر و روی او پاشيدند ، پس از هوشیاری فرمان داد تا در آن شهری بنا کنند و لذا شهری به نام "شاه زنده" در آن نواحی بنا شد که نام امروزین شازند بر گرفته از آن است . نهایت آن که با توجه به شواهد و قراین موجود و اقوال مختلف شفاهی و مکتوب بر می آید که شازند نامی است با مسما و بر گرفته از اساطیر ایران که در اوایل انقلاب به علت تعصب عده معدودی ابتدا به "آزاد شهر" و سپس به "سربند" تغییر نام داده ولی سرانجام بعد از سالها دوباره به نام اصلی خود یعنی "شازند " برگشت .

گزارش تخلف
بعدی